STOP BORN

یعنی یادم باشه دیگه بدنیا نیام

STOP BORN

یعنی یادم باشه دیگه بدنیا نیام

گرفتی چی گفتم؟

آخ کجا بودی دوست من؟

بعد چند سال دیدم و انگاری صدساله ندیدمت. آخه بعد عروسیت ندیده بودمت.

حالا که دیدمت بدتر شد. دلم بیشتر تنگت شد.

این جیقیلکها گیر دادن که چرا دوستت رفت. یالله به یکی از دوستات زنگ بزن بیاد اینجا با ما بازی کنه. جل الخالق میبینی؟

آخ! قبلا انقدر دلم برات تنگ نمیشد.

کم مونده جیغ بزنم نصفه شبی!!!!

...خل

مشغول بودم نفهمدیم چی گفت. هومی کردم و به مشغول بودنم ادامه دادم.

حالا وجدانم درد گرفته و درمونی هم نداره.

میگه کلا از مخ آزادی و من فکر میکنم به قول چارلی:

Life is easy with closing eyes

اما خب این با وجدان جور در نمیاد نه؟  

از ماست که بر دیگران است

نه فکر نمیکردم واقعا راست بگن که ما ترسناکیم ولی خوب هستیم امروز از خودمون ترسیدم.

داره خودش رو میکشه که ملت نمیخوان پس چرا عوض نمیشه. میگم آخه عزیز من چرا نمیفهمی؟؟؟ ملت میخوان!!!!!

خب فهمیدنش برای من هم آسون نبود ولی بالاخره فهمیدم.

خدایی حال میکنم با خودم

اگه قراره کسی چیزی رو نفهمه بهتره به خودم بگم!

 

ببین خدا جون اومدم شکایت

طرف تو رو کرده انحصاری خودش.

غیر خودت مرجع دیگه ای هست؟

خوشم میاد ازت

خوشم میاد ازت.

وقتی میبینم کلی زور میزنی تا چیزی رو بهم بفهمونی که خودم میدونم، وقتی انقدر حواست به اون یارو است که مبادا آب توی دلش تکون بخوره و بعد انکارش میکنی. وقتی میخوای لطفی بکنی و برای اینکه من بهم برنخوره هی میخوای توضیحش بدی و من ...

خب خوشم میاد دیگه . دوستت دارم. وقتی بخاطر من از خودت مایه میذاری و من جرات نمیکنم بهت نه بگم. یعنی جرات میکنم ولی دلم نمیاد. میمونم سر دوراهی و گیجی میخورم. اون وقته که دلم میخواد ماچت کنم.

وقتی از حموم میام و موهام رو ول میکنم و عینک آفتابی میزنم و یه پالتو میپوشم و دکمه هاشو نمیبندم و یه چکمه. خب احساس خوبی بهم دست میده احساس اینکه میتونم همه رو به دنبال خودم بکشونم. به کجا؟

وقتی می... و توی آسانسور بلند میگه .... سرش داد میزنم که بی تربیت آدم وقتی می... که دادنمیکشه.... همه ملت میفهمن!!!!

 

سلام

این سلام خیلی معنی داره. این یک سلام برای شروع ارتباط یا برای آشنایی یا فقط برای اینکه بگم من اینجام نیست

خودت میدونی چیه؟ سلام! یعنی اینکه چشمهام داره برق میزنه دارم لبخند میزنم دارم با کنجکاوی نگاهت میکنم و میگم سلام یعنی هستی؟

سلام

خب خیلی حرفها دارم که بهت بگم. حرفهایی که نمیشه پشت تلفن گفت و نگران بود که نکنه الان موقع مناسبی نباشه. نمیشه پشت تلفن گفت و ندید که توی چشمهات چه خبره. حتی نمیشه جلوی رویت نشست و گفت و همش نگران بود که عقربه‌های ساعت الان کجای راهند. نمیشه جلوی رویت نشست وگفت و چشمهات رو دید اما هیچی ندید. نمیشه  گفت و نگفت. نمیشه گفت و شنید. فقط باید گفت و گفت و گفت و تو بشنوی و بشنوی و بشنوی و بعد، بعد که هم شنیدی هم دیدی هم ... اونوقت بگی اونوقت نگام کنی که ببینم. مثل چی؟ مثل همونی که خوندی و گفتی. پشت تلفن گفتی. ولی وقتی دیدمت وقتی جلوی روت نشستم نتونستیم هیچی بگیم. یعنی گفتیم ولی چیزای دیگه گفتیم. تلفن بهتر بود. به همون دلیل نوشتن بهتره. اینکه بنویسم بخونی وبعد پشت تلفن بگی و بشنوم.

میدونی اینایی که مینویسم میره روی وب میره جایی که هرکسی بخونه ولی جز خودت کسی نفهمه.

کیمیا خاتون رو خوندم. جز اینکه کلی آخرش کفرم دراومد و خب حرفی ندارم راجع بهش بزنم، جز اینکه دلم میخواست کاش نمیخوندم، جز اینکه خب معلوم بود که همه آدمها ضعف دارند و خب جز اینکه من دلم برای شمس هم خیلی سوخت... ولی چیزی که خیلی خیلی جالب بود این بود که من تمام مدت یاد خودم و خودت بودم.

من مست و تو دیوانه           ما را کـــــه برد خانه

صد بار تـــــــرا گفتم            کم خور دو سه پیمانه

میدونی منظورم چیه که؟ میدونم که میدونی و دچار سوءتفاهم نمیشی

گفتم بیام ببینمت؟ گفتی نه! نبین و نبینم و من گفتم باشه و می فهمم

گفتم زنگ بزنم؟ گفتی بزن هروقت که خواستی. هر ساعت هر روز و هرلحظه

گفتم بازم میخوام. میخوام برات بنویسم. گفتم ایمیل بده. گفتی نه! گفتی بذار راحت باشم. بذار بدون قید و بند باشم. گفتی بذار رها باشم. محدودم نکن. آزارم نده. گفتم باشه و می‌فهمم

دوست داشتن و دوست داشته شدن خیلی لذت بخشه. به آدم نیرو میده. آدم رو ارضا میکنه. راضی میکنه. ولی اصلا سخت نیست. راحت میتونی دوست داشته باشی. کافیه یک روز که از خواب پا میشی تصمیم بگیری عاشق باشی. میتونی همه رو دوست داشته باشی. تک تک مردم توی خیابون رو. دوست داشتن کار خیلی راحتیه. بسته به روحیه‌ت میتونی دوست داشته باشی. هرچند تا که بخوای

اما اونی که سخته، اونی که پیدا نمیشه، اونی که دست تو نیست، اون فهمیدن و فهمیده شدنه. اونه که اگه بفهمی و بفهمنت میری به اون بالا . به آخر آسمون. به جایی که حتی عشق هم بهش نمیرسه.

از اینکه کسی رو بفهمی و کسی بفهمتت به جایی میرسی و لذتی میبری که عشق بهت نمیده. عشق نمیتونه اینجوری ارضات کنه. عشق نمیتونه .... و

و من میفهمم و فهمیده میشم و بابتش ممنونم. بابت همینه که یاد مولانا و شمس میفتم و

بی همگان بسر شود            بی تو به سر نمیشود

حالا اینجاست که باید من رو بفهمی وقتی میگم فلانی رو دوستش دارم و تو میگی من نه. اینجاست که من میگم میفهممش و تو با انزجار میگی من نه. اینجاست که اون آدم کذایی که به نظرت موجود ظالمی میاد یکی میشه با من و من میشم اون و اون میشه من و تمام لحظات با هم بودنمون سرشار میشه از من من و من تو.  و جز خودمون کسی نمیفهمه

اینجاست که من با اون برابرم و با تو نه

اینجاست که من گاهی برتر و گاهی برابر و گاهی پایین ترم و با تو نه

اینجاست که تو من رو با تعجب نگاه میکنی وقتی من ازش تعریف میکنم و قبول نداری و من تو رو میفهمم و تو من رو نه

دلم براش تنگ شده. چند ساله ندیدمش. و دوست دارم ببینمش. هنوز بعد اینهمه سال مطمئنم که به محض دیدنش من من با من اون کل میندازن و ما میشیم دو تا من و هیچوقت هم ما نمیشیم ... همیشه من من و من تو. من تو و من من و فقط خودمون میفهمیم

و اینجاست که برای تو مینویسم و اینجاست که دلم میخواد رها بشم و دلم میخواد پر بشم از من خودم

ببخشید اینجاها رو دیگه خودمم هم نمیفهمم